آیدین آیدین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

آیدین عزیزم

چهارده ماهگی نفسم

چهارده ماهگی بهترینم مبارک سلام عزیزم ما بعد از ده روز از مسافرت برگشتیم خیلی خوش گذشت اینم به خاطر وجود مبارک شما عزیزترین بود با اون دلبری و شیطونی هایی که میکردی .دایی و زن دایی هم همراهمون بودند که دستشون درد نکنه خیلی زحمت کشیدن و حسابی مراقبت بودن وقتی که من و بابا خسته میشدیم دایی شما رو بغل میکرد روزای اول وقتی ازت میپرسیدیم دایی دوس داری سرتو میاوردی پایین و میگفتی اوهوم ولی بعد از چند روز دیگه میگفتی نه .میدونم که دایی رو از صمیم قلب دوس داری اینم یکی از اون شیطونیات هست جیگرم.خلاصه یه چند روزی مهمون عمه مینا و دختر نازش شمیم جون بودیم که به اونا هم حسابی زحمت دادیم روزایی که هوا خیلی سرد بود تو پیش اونا خونه میم...
9 بهمن 1391

اولین مسافرت آیدینی

سلام عزیزم پسرم قبل از اینکه شما بدنیا بیاین من و بابایی هر سال چند بار مسافرت میرفتیم اما از پارسال که شما اومدی من و بابا اصلا جایی نرفتیم حالا که آخر ساله و هوا هم خیلی سرد شده تصمیم گرفتیم بریم مسافرت خونه عمه مینا که تهران هستن و یه چند روزی بریم برف بازی  شما اولین بار هست که میرین مسافرت امیدوارم اذیت نشی و بهت خوش بگذره ایشالا. چند روز پیش هم رفتیم نمایشگاه مبل که چیز جالبی نبود ما فقط بستنی خوردیم و واسه شما بیمه سرمایه ثبت نام کردیم. دیروز هم برای بار دوم رفتیم موهای گل پسری رو کوتاه کردیم اینکه دوباره گریه و کلی دردسر آخر هم با یه بستنی راضی شدی . میدونی امروز چه روزیه امروز تولد پدر مهربونت هست ...
25 دی 1391

کریسمس مبارک

سلام عزیزم میخوام بخورمت با این کارای خوشمزه دیشب که میخواستیم بخوابیم رفتی روی سینه بابایی و دراز کشیدی و گفتی خوخوخوخو من گفتم پسرم وقتی بابا لالا میکنه میگه چی ؟؟ گفتی خوخوخوخوخو اییییییییییییییییییی جونم فدات بشه من و بابا از خنده روده بر شدیم بابایی هم با پسرش کشتی گرفت و گفت که من خوخوخو میکنم هااااااااااااااا؟ ...
13 دی 1391

بهار عمر منی

سلام نفسم پسر عزیزم تو رو جون هر کی دوس داری سرما نخور دیگه آخه شما خیلی کم غذا هستین با سرما خوردگی دیگه اصلا غذا نمیخورین قربونت برم آبمیوه هم که چند قطره بیشتر نمیخورین دیگه هیچی.چند روز هست داری سرفه میکنی الهی دردو بلات بخوره به جون مامانت که داری اذیت میشی فردا میخوایم بریم دکتر خدا کنه چیز خاصی نباشه ایشالا.چند وقت بود میخواستم از کارای بامزت عکس بگیرم ماشاالله مگه میزاری ازت عکس بندازم وروجک خان وروجک مامان بقیه عکسا در ادامه مطلب .... آیدین موهات کو؟ بینیت کجاست عزیزم؟ گوشات کجاست نفسم؟ شکمت کجاست جیگری؟ دستات کجاست عزیزم؟ پاهات کجاست عمر من ؟ ماه کجاست...
11 دی 1391

جوجوی یکساله من

سلام جوجوی مامان پسر عزیزم روز به روز داری بزرگتر میشی و ماشاالله شیرین تر.اینروزا هر چی ما میگیم گوش میدی و هر کاری ازت خواستیم انجام میدی الهی مادر فدات بشه عزیزم.اعضای بدن رو میدونی چشمک میزنی بشکن میزنی از روی مبل میپری پایین و با لبخند به ما نگاه میکنی یعنی دیدین پریدم شیطونکی شما.تو خونه راه میری برای خودت شعر میخونی خیلی جالبه جیغای بنفش میکشین بعضی موقع هم خودتون به تنهایی بازی میکنین ومامان به کاراشون میرسن.همه لحظات با تو بودن خاطره انگیز و شیرینه.خدا کنه همه طعم شیرین پدرومادر شدن رو بشن الهی آمین. امروز رفتیم نمایشگاه کتاب و چند تا کتاب برات خریدم عاشق کتاب هستی خدا کنه همینجور علاقه مند باقی بمونی مثل پدر گرامیتون . زن...
10 دی 1391

تولد یک عشق

عشق مامان،خان داداش سال نودو هفت با همه خاطراتش داره تموم میشه و به نظر من بهترین سال بعد از سال نوده چون شما تو این سال یه رفیق یه همراه یه داداش گیرتون اومد که همیشه از خدا میخواستی بهت یه داداش بده که باهاش فوتبال بازی کنی، و من خدا رو هزاران بار شکر میکنم بابت هدیه های مهربونش.سر مامان حسابی شلوغ شده اصلا وقت نمیکنم به هیچ کاری برسم مخصوصا شما سر مشق نوشتن حسابی شیطونی میکنی ولی خداروشکر درسات عالیه الان دیگه عزیز دلم سواد دار شده خودت میتونی وبلاگتو بخونی و من در پوست خودم نمیگنجم فدای باسوادم بشم،کلی خاطره دارم و کلی عکس ... خان داداش آیدین و آقا آوش ...
5 دی 1391

آیدین مهربونم

سلام عزیز دلم تو این مدت که ناخن پای عزیزم زخمی شده بود دوستان زیادی جویای احوال شما بودند و کلی برای عشقم دعا کردن یه دنیا ممنون دوستای عزیزم ایشالا نی نی همه سالم باشه.الان ناخنت خیلی بهتر شده دیگه درد نداره و کم کم داره ناخنت می افته همراش قلب منم درد میگیره عمر منی عزیزم بخدا وقتی چشم من و بابا به پاهات میوفته از زندگی سیر میشیم خدا رو شکر بهتر شدی . این روزها بیشتر بیرون هستیم و نمیرسم مطلب جدید برات بذارم و ماشاالله شما هم خیلی شیطون شدی قربونت برم کلی هم کارای جدید و خنده دار انجام میدی و به آدم انرژی میدی مثلا وقتی میگیم آدین مامان دوس داری یا غذا میخوری سرتو میاری پایین و میگی اوهوم ای جونم فدات بشه نفسم یا اینکه میری بالای میز...
5 دی 1391