سلام عزیز دلم دیروز با بابایی رفتیم آرایشگاه که موهای عزیزمون رو مرتب کنیم من با خودم کتابی رو که خیلی دوست داشتی و یه تفنگ حباب ساز و توپ و خلاصه چیزایی که میشه شما رو برای یه لحظه سرگرم کرد برده بودم اولش که رفتیم خیلی آروم بودی و داشتی به آیینه ها نگاه میکردی واز اینکه این همه آیینه دیده بودی خوشحال بودی بعد که رو صندلی نشستی همین که آقای آرایشگر خواست پیشبندتو ببنده زدی زیر گریه حالا دیگه با هیچی آروم نمیشدی من و بابا کلافه شدیم موهای جنابعالی هم بلند شده بود نمیتونستیم بیخیال بشیم با هزار دوز و کلک فقط تونستیم دور موهاتو قیچی کنیم الهی بمیرم برات عزیزم خیلی ناراحت شدی دیگه تصمیم گرفتیم توی خونه موهاتو کوتاه کنیم راستی عزیزم اولین س...