شاهکار مامان
عزیزم اگه بابا بفهمه امروز چی کارت کردم میکشتم امروز با پوست هندوانه یه لباس برات درست کردم تا با اون یه عکس خوشگل ازت بگیرم اولش که تنت کردم آروم بودی بعدش زدی زیر گریه نمیدونم ترسیدی یا پوسته اذیتت کرد من تو همون حالت ازت عکس گرفتم وقتی اشکاتو دیدم دلم غش رفت عزیزم. منو ببخش آخه اینم مامانه تو داری؟بعدش سریع رفتم شستمت آروم شدی خدارو شکر. عکسشو میذارم بابا از اداره ببینه کپ کنه ...
نویسنده :
مامان و بابا
1:17
هندوانه آیدین
سلام نفسم امروز بابایی چند تا هندوانه خریده بود یکی رو برداشتم قاچ کنم دیدم عزیز مامان داره دست میزنه به اون گفتم آخه تو جیگرم هندونه شناسی ؟ بعدش با خودم گفتم این یکی رو به شانس آدینم تکه میکنم قربونت برم من عزیزم وقتی دیدم قرمز و شیرین مثل خودت دهنم آب افتاد خواستم بخورمت هندوانه من. ایشالا تو همه چی شانس باهات یار باشه گلکم ...
نویسنده :
مامان و بابا
0:23
نمکی مامانش
ماشاالله هزار ماشاالله الههههههههی مامی فدات شههههههههه ...
نویسنده :
مامان و بابا
0:08
عزیز دلم
سلام عزیز دلم شش ماهگییییییییییییت مبارکککککککککککککک 180 روز از با هم بودن میگذره این یعنی 180 درجه زندگی من و بابایی دچار تغییر شده به این میگن تغییر اساسی به این میگن زندگی رویایی به این میگن لذت دنیا رو بردن دوسسسسسسسست داریم هواااااااااااارتا از چند روز پیش بگم که ما خونه نبودیم آخه آقای پدر رفته بودن کوهنوردی و من و گل پسر هم رفتیم خونه مامان بزرگ. اولین غذای پسرم رو هم خونه دایی جون نوش جان کرد غذات عزیزم فرنی بود که با کمک خاله درست کردیم . وااااای که چه ذوقی کردیم من و خاله و دایی و زن دایی. ان شاا... همیشه...
نویسنده :
مامان و بابا
2:03
واکسن شش ماهگی دلبندم
قند عسلم دیروز رفتیم واکسن شش ماهگیتو زدیم شما هم مثل همیشه آقا بودی اصلا اذیت نکردی مهربونم من که مثل همیشه وقتی میخوان واکسنتو بزنن از اتاق رفتم بیرون تا گریه عزیزم رو نبینم اما بابا میگفت اولش یه کم گریه کردی ولی بعدش تو بغل بابایی آروم شدی وقتی من دیدم اشکات رو گونت بود الهههی که من فدای نفسم بشم طاقت ندارم اینجوری ببینمت نفسم اینجا آماده شده بودی بری واکسن بزنی ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:22
آیدین زندگی
سلام عزیز مامانش پسرم دیروز من و شمابا آقای پدر رفتیم عکاسی تا عکس ششماهگی دلبندمون رو بگیریم بعدش رفتیم بازار و یه لیوان چهار کاره و یه ست ظرف مرد عنکبوتی وقاشق و چنگال خوشگل برای عزیزمون گرفتیم وااااااای چقدر ذوق داره گل مون غذا بخوره .من و بابایی خیلی خوشحالیم از اینکه چند مدت دیگه پسرمون هم با ما غذا میخوره.خدارو شکر میکنیم کم کم پسرمون داره برا خودش مردی میشه ماشاا... ای تنها بهونه واسه زنده موندنمون دوستت داریم. ...
نویسنده :
مامان و بابا
0:33
جیغ جیغو
سلام گلم چند روز گذشته خیلی سرم شلوغ بود نتونستم برات مطلب جدید بذارم .اتفاق های مهم این چند روزه عروسی خاله سمانه-تولد یسنا جون-تولد مانداناجون خلاصه حسابی سرمون شلوغ بود تو هم مثل همیشه آقابودی عزیزم آقا آخه مهربون تر از تو هم پیدا میشه پسرم ؟؟ مهربونم حالا دیگه با صدای بلند جیغ میزنه و از اینکارش هم کلی لذت میبره فدای جیغ جیغوم بشم من ...
نویسنده :
مامان و بابا
1:59
روزت مبارک
مادرم وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. مادر عزیزم روزت مبارک ...
نویسنده :
مامان و بابا
16:32
شعر عشق
عاشقم مـن ، عاشقی بیقـرارم کس ندارد ، خبر از دل زارم آرزویی جز تو در دل ندارم من بـه لبخندی ، از تـو خـرسندم مِهـر تو ای مه ، آرزومندم بـــــر تـــــو پــابـنـــدم از تـو وفــا خواهم من زخدا خواهم تا بهرهت بازم ، جان تـا بـهتـو پیـوستم از همه بگسستم برتو فدا سازم ، جان مهربانم روزت مبارک
نویسنده :
مامان و بابا
16:21