آیدین آیدین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

آیدین عزیزم

هندوانه آیدین

سلام نفسم امروز بابایی چند تا هندوانه خریده بود یکی رو برداشتم قاچ کنم دیدم عزیز مامان داره دست میزنه به اون گفتم آخه تو جیگرم هندونه شناسی ؟ بعدش با خودم گفتم این یکی رو به شانس آدینم تکه میکنم قربونت برم من عزیزم  وقتی دیدم قرمز و شیرین مثل خودت دهنم آب افتاد خواستم بخورمت هندوانه من. ایشالا تو همه چی شانس باهات یار باشه گلکم ...
10 خرداد 1391

عزیز دلم

سلام عزیز دلم شش ماهگییییییییییییت مبارکککککککککککککک 180 روز از با هم بودن میگذره این یعنی 180 درجه زندگی من و بابایی دچار تغییر شده به این میگن تغییر اساسی به این میگن زندگی رویایی به این میگن لذت دنیا رو بردن دوسسسسسسسست داریم هواااااااااااارتا از چند روز پیش بگم که ما خونه نبودیم آخه آقای پدر رفته بودن کوهنوردی و من و گل پسر هم رفتیم خونه مامان بزرگ. اولین غذای پسرم رو هم خونه دایی جون نوش جان کرد غذات عزیزم فرنی بود که با کمک خاله درست کردیم .                  وااااای که چه ذوقی کردیم من و خاله و دایی و زن دایی. ان شاا... همیشه...
9 خرداد 1391

واکسن شش ماهگی دلبندم

قند عسلم دیروز رفتیم واکسن شش ماهگیتو زدیم شما هم مثل همیشه آقا بودی اصلا اذیت نکردی مهربونم من که مثل همیشه وقتی میخوان واکسنتو بزنن از اتاق رفتم بیرون تا گریه عزیزم رو نبینم اما بابا میگفت اولش یه کم گریه کردی ولی بعدش تو بغل بابایی آروم شدی وقتی من دیدم اشکات رو گونت بود الهههی که من فدای نفسم بشم طاقت ندارم اینجوری ببینمت نفسم  اینجا آماده شده بودی بری واکسن بزنی   ...
7 خرداد 1391

آیدین زندگی

سلام عزیز مامانش پسرم دیروز  من و شمابا آقای پدر رفتیم عکاسی تا عکس ششماهگی دلبندمون رو بگیریم بعدش رفتیم بازار و یه لیوان چهار کاره و یه ست ظرف مرد عنکبوتی وقاشق و چنگال خوشگل برای عزیزمون گرفتیم وااااااای چقدر ذوق داره گل مون غذا بخوره .من و بابایی خیلی خوشحالیم از اینکه چند مدت دیگه پسرمون هم با ما غذا میخوره.خدارو شکر میکنیم کم کم پسرمون داره برا خودش  مردی میشه ماشاا... ای تنها بهونه واسه زنده موندنمون دوستت داریم.   ...
1 خرداد 1391

جیغ جیغو

سلام گلم  چند روز گذشته خیلی سرم شلوغ بود نتونستم برات مطلب جدید بذارم  .اتفاق های مهم این چند روزه عروسی خاله سمانه-تولد یسنا جون-تولد مانداناجون خلاصه حسابی سرمون شلوغ بود تو هم مثل همیشه آقابودی عزیزم آقا    آخه مهربون تر از تو هم پیدا میشه پسرم ؟؟     مهربونم حالا دیگه با صدای بلند جیغ میزنه و از اینکارش هم کلی لذت میبره فدای جیغ جیغوم بشم من ...
27 ارديبهشت 1391

روزت مبارک

مادرم وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. مادر عزیزم روزت مبارک ...
23 ارديبهشت 1391