آیدین آیدین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

آیدین عزیزم

هجده ماهگی نفسم

سلام عزیزم اول از همه هجده ماهگی گلم رو بهش تبریک میگم ان شاا... همیشه سالم باشی و شاداب که تو نفس مامان و بابا هستی عزیزترینم.دوم اینکه از همه دوستانی که نظراتشون تایید شده و با پیام های پر از مهرشون جویای حال ما بودند کمال تشکر رو دارم .ماشاا... هزار ماشاا... خیلی شیطون شدی و برای خودت مردی شدی قربونت برم من.این ماه رفتیم واکسن زدیم یه کوچولو تب کردی یه کم بی حوصله هم بودی خدا رو شکر بخیر گذشت این هم از واکسن هیجده ماهگی دیگه نداری تا سن شش سالگی که میخوای بری مدرسه ای جونم فدات بشه عزیزم.دیگه اینکه عاشق پارک هستی هر جای خیابون که پارک ببینی با ذوق میگی بابا پارک.پارک که بعضی روزا ساعت دوازده ظهر هم ما پارک رفتیم .یه دفعه نصف شب بود ب...
11 خرداد 1392

سیزده بدر 92

پسر عزیزم امسال سیزده بدر تو آسمونا بودیم یعنی بالاترین نقطه از استان بودیم جایی که واقعا یه تکه از بهشت بود هوا عالی بود رفتیم بالای کوه جایی که کوه بود و جنگل.اونجا پر بود از درختای بزرگ و قشنگ .جایی که هم درختای مناطق گرمسیر بود و هم درختای سردسیر مثل گردو-زردآلو-آلبالو-بادام-انگور-انار-درخت خرما -نارنگی-پرتقال خلاصه پر بود از درختای میوه های خوشمزه.راهش خیلی ناهموارو پرشیب بود که با ماشین کوچیک نمیشد رفت فقط وانت میرفت ماشین خیلی تکون میخورد تا رسیدیم بالا جونمون به لب رسید ولی خالی از هیجان هم نبود شما هم از اول مسیر تو بغل مامان جلو ماشین خواب تشریف داشتین با اون تکونا مثل اینکه تو گهواره خوابیده بودین تا رسیدیم بالای کوه بیدار شدین.ه...
15 فروردين 1392

اولین پست سال 92

سلام زندگی مامان و بابا گل همیشه بهارم تنها خداست که میداندبهترین در زندگانیت چگونه معنا میشود آن بهترین را برایت آرزو میکنم.این دومین سالی هست که هر روزمان را بهاری کردی عشقم.پارسال این موقع چهار ماهه بودی و خیلی کوچولو الان ماشاالله واسه خودت مردی شدی قربونت برم من. از لحظه تحویل سال بگم که ما با خانواده بابایی و دایی و خاله ها رفتیم توی یه باغ خیلی خوشگل و لحظه تحویل سال رو اونجا بودیم که بعدا عکساش رو میزارم چون الانه در دسترس نیست.بعد از چند روز تعطیلی اومدیم خونه و روز دوازدهم رفتیم دوازده بدر و مامان بزرگ بابا رو بردیم آبگرم اونجا هم چند خانواده بودیم خیلی خوش گذشت این هم سارینا جون و آدین جون مرد مامانش ...
15 فروردين 1392

کارهای بامزه آیدین جون

پسرم عاشق گربه هستی و با دیدین عکسشون کلی ذوق میکنی و میگی مییییییه یعنی میییییو و عجیب اینکه خیلی هم قشنگ صدا در میاری.یه روز که بابا سرکار بود آلبوم عکس بابا رو برداشتی و عکس بابا رو به من نشون دادی و با صدای بلند گریه کردی و میگفتی بابا  بابا من از این حرکت شما خیلی تعجب کردم این دیگه چه کاریه ؟به بابا زنگ زدم گفتم مگه شما چند ساله همدیگه رو ندیدین که پسرت این جوری داره گریه میکنه و بابا هم قول داد زود بیاد به دلدارش برسه.یه عروسک سگ بود که علی جون به شما داده بودن بابا اینو به شما نشون میدادن و میگفتن این کیه؟از دست این بابا !!!! شما هم میگفتی علی . بابا اومد به من گفت به آیدین میگم این کیه میگه علی هههه منم گفتم نه آقای م...
29 اسفند 1391

جشن تولد یکسالگی آیدین جون

دلت شاد و لبت خندان بماند             برایت عمر جاویدان بماند خدا را میدهم سوگند برعشق           هر ان خواهی برایت آن بماند برایت ثروتی افزون بریزد                 که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد        برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد          چراغ خانه ات تابان بماند  پسر عزیزم کم کم داره سال نو نزدیک می...
29 اسفند 1391

عکس دوستم مهزیار جون

سلام عزیزم امروز مامان یه برگه روزنامه لازم داشت که پیدا نشد یه برگ از مجله قدیمی که تو خونه بود برداشت و وقتی خواست استفاده کنه دید عکس بچه ها روی اونه  با دیدن عکس یکی از دوستای نی نی وبلاگی چقدر ذوق کرد و اون کسی نبود جز مهزیار عزیزمون خیلی خوشحال شدم عکس این عزیز رو دیدم با این اتفاق معلوم میشه که ما با دوستانمون زندگی میکنیم توی دنیای مجازی بچه هامون با هم بزرگ میشن و اگه هر جای دنیا هم همدیگه رو ببینیم مثل اینکه یکی از اعضای خانوادمون رو دیدیم این یعنی اینکه دلامون چقدر به هم نزدیکه با اینکه فقط تصویری از یه نی نی  رو میبینیم همه دوستامو یه دنیا دوست دارم امیدوارم همگی سالم باشن . اینم عکس مهزیار جون &...
12 اسفند 1391

مسابقه چرا وبلاگتونو دوس دارین؟

سلام عشقم چند مدت پیش دوست عزیزم مامان آرین جون منو به یه مسابقه دعوت کردن با عنوان چرا نی نی وبلاگ و وبلاگ نی نی تونو دوس دارین؟ و سوال دومش هم چطور با نی نی وبلاگ آشنا شدین؟ من وبلاگمو فقط به خاطر اینکه خاطرات پسرم بر روی اون نقش بسته دوس دارم وبا خوندن اون یاد بهترین روزهای عمرم میوفتم که با قند عسلم سپری کردم و یه روز که آیدینم خیلی کوچولو بود تو اینترنت داشتم در مورد رفتار نی نیا تحقیق میکردم که با این سایت آشنا شدم و تصمیم گرفتم که برای نی نیم وبلاگ درست کنم. قانون مسابقه هم اینه که از سه نفر از دوستام دعوت کنم که به این مسابقه بیاین منم از مامان ستایش جون_مامان امیر محمد جون _مامان عسل جون دعوت میکنم. ...
6 اسفند 1391