آیدین آیدین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

آیدین عزیزم

آقا آدین عشق پدر

چند مدت پیش من و مامان بزرگ بردیمت آرایشگاه موهات خیلی بلند شده بود با اوضاع قبلی فقط این دفعه بابا نبود که تا شما گریه کنین سریع بیخیال بشه نصفه و نیمه بیارتت خونه این دفعه مامان بدجنس هرچی گریه کردین گفتم تا موهات مرتب نشه نمیریم دیگه به بزرگواری خودتون ببخشین آخه خیلی موهات بد شده بود خودت اذیت میشی گلم.شما هم خیلی طرفدار پدر گرامی هستین شبا تو بغل بابایی خوابتون میبره صبح اول که بیدار میشین دنبال بابا میگردین نصفه شب از بابا تقاضای آب میکنین قربون عشق بابا برم من .قبل از اینکه بریم آرایشگاه مامان موهاتو دو گوشی بست ببینه اگه دختر بودین چی میشدین که با گریه وحشتناک روبرو شدم مامان بزرگ همش میگفت این پسره نمیزاره موهاشو ببندی اذیتش نکن منم...
2 آذر 1392

ماه تولد زندگی من

سلام زندگی مامان و بابا تو پاییز به دنیا اومدی و بهار را مهمون همیشگی قلب ما کردی و چقدر شیرینه زندگی وقتی تو کنار ما هستی. چند روزه دیگه عشقم دوساله میشی با تمام وجودمان سپاس داریم این نعمت الهی را.مهربونم خیلی خیلی شیطون شدی یه لحظه هم نمیشه تنهات بزاریم تقریبا همه کلمه ها رو میتونی به زبون خودت بگی به سلام میگی تلام توبی؟تو ماه ابان دوبار رفتیم دکتر سرما خورده بودی خیلی لاغر شدی.یه روز که رفته بودیم خونه بابابزرگ و شما هم از اسباب بازیات دور شده بودی خیلی حوصلت سر رفته بود با هم خمیر بازی کردیم مامان برات خمیر درست کرد شما هم کلی سرگرم شدین.عشق بازی جی تی آی هستین حرفه ای سوار ماشین میشین خودت میگی سوار موتور یا آمبولانس یا چه نوع ...
2 آذر 1392

اول محرم 92

سلام گرمی خونمون آدین جون اول از همه شهادت سالار شهیدان امام حسین (ع) را به همه شیعیان جهان تسلیت میگم.تا حالا دیدی وقتی انگشتت رو میذاری کف دست نوزاد چه جوری محکم انگشتت رو میگیره الهی شش ماهه اباعبدالله همونجوری دستت رو بگیره.اول محرم میشه سالگرد قمری شما عزیز دلم برای سلامتی شما آش نذری دادیم.دیگه اینکه خیلی دیر به دیر برات پست جدید میزارم اصلا وقت نمیشه به دوستان وبلاگی عزیزمون هم سر بزنم شرمنده همه دوستان هستیم.شبای محرم به من گفتی آماده یعنی آماده بشیم بریم هیئت نزدیک خونه مامان بزرگ.چند شب هم با بابا رفتی روزای اول که طبل میزدن دست میزدی بعد دیگه سینه میزدی صدای طبل و سنج وزنجیر در میاوردی یه شب هم تو ماشین نوحه میخوندی با صدای غمگی...
26 آبان 1392

مسافرت مشهد

سلام عشق مامان مرد مامان رفتیم مسافرت و برگشتیم خیلی خوش گذشت عااااااااااااااااالی بود حالا که شما بزرگتر شدین و شیرین تر مسافرتا هم لذت بخشتر شدن قربون شکلات خودم بشم من.اول رفتیم مشهد و شاندیز و قوچان بعد گرگان و بابلسر وبعد هم تهران .شما هم تو ماشین وسط صندلی ها رفت و آمد میکردین و اصلا از کمربند استفاده نکردین به مامان هم اجازه استفاده ندادین با اینکه میگفتین پلیس جریمه ولی اعتنایی نداشتین به گفته خودتون.برای اینکه تو ماشین حوصلتون سر نره مامان کلی اسباب بازی برداشته بودن تا باهاشون بازی کنی اما اصلا به اونا دست نزدین فقط شعر میخوندین عمو زنجیر باف و بارون میاد شر شر رو بلد شدین.یکی از بازی هایی که تو ماشین با خاله انجام میدادین این ...
26 آبان 1392

مرد مامان دیگه شیر نمیخوره

الهی مامان قربونت بشه نفسمی عزیزمی جیگرمی دیگه شیر نمیخوری عاقل شدی بالغ شدی زندگی مامان.از یازده شهریور شما سه وعده بیشتر شیر نمیخوردین فقط صبح و ظهر موقع خواب و شب.از اون روز به بعد بعضی از ظهر ها هم شیر نمیخوردین من و بابا شما رو توی ملحفه تاب تاب میدادیم تا خوابتون ببره دست بابای مهربون درد نکنه همکاری لازم رو دارن.از دوازده مهر که از مسافرت برگشتیم فقط موقع خواب شیر خوردین سه چهار شب بعد هم وقتی شما کامل خواب بودین بهتون شیر دادم دیگه از شانزده مهر بدون هیچ بهانه ای شیر نخوردین آخ که مامان فدات بشه وقتی دیدم جلو تلویزیون تو بغلم خواب رفتین خیلی دلم گرفت به بابا گفتم من امشب به پسرم شیر میدم اصلا نمیتونم تحمل کنم بابا هم میگفت پسرم رو هو...
5 آبان 1392

دریا و آب بازی

سلام عزیزم هفته گذشته با اصرار زیاد شما رفتیم دریا شما هم تا آب دیدی سریع گفتی لباسام رو در بیار برم تو آب پسرم  تصمیم گرفتیم بریم زیارت امام رضا(ع) ایشالا چند روزی میریم مسافرت مشهد و بعد هم شمال.خدا کنه به سلامتی بریم و برگردیم و شما هم مهربون تر از قبل باشین تا خیلی بهمون خوش بگذره.دعا کن همه رو امام رضا(ع)بطلبه و همه برن پابوس آقا. عکسای دریای عشق مامان دلم میخواد ماهی بشم ماهی بشم همیشه خوش باشی عزیزم ...
2 مهر 1392

آقا آیدین

سلام آقای مامان و بابا قربون حرف زدنت بشم پرنس زیبای خودم این روزا نفسم داری جمله میگی مثلا چند روز پیش دمپاییت رو ندیدی گفتی مامانی ده آیدین نیست یعنی دمپایی آیدین نیست البته با مخفف دمپایی.به کفش هم میگی که آیدین.بابا متخصص کم کردن کلمه درسته آقا پسرا کمتر حرف میزنن اما مخفف نمیکنن دیگه قربونت برم.چند روزه به آیدین هم میگی آغا آدین آغای خودمی جیگرم بعضی وقتا هم میگی آقا آدینا.مامانا.هر وقت حوصلت سر بره از بازی میگی مامان دپتر آیدین یعنی دفتر آیدین بده میخوام نقاشی کنم همیشه هم به مامان میگی بارون بکش آدین خیس بشه بابا خیس بشه چتر هم میکشیم .چند روز پیش بابا به شما قول داد وقتی شب شد ماه در اومد آیدین رو میبره پارک.من و شما داشتیم کتاب ...
19 شهريور 1392

بیست و یک ماهگی نفس

بیست و یک ماهگی مهربونم مبارک سه ماه دیگه پسرم دوساله میشه یعنی داره کم کم مرد میشه منم تصمیم دارم دیگه بهت شیر ندم آخه دیگه دندونای آسیاب کوچکت در اومدن و میتونی راحت غذا بخوری اگه البته بخوری یه روایت از حضرت امام صادق (ع) خوندم که گفته بودن اگه به بچه کمتر از بیست و یک ماه شیر بدی در حق بچه ظلم کردی یه جا تو قران هم دیدم نوشته بود طول دوران شیر دهی و حمل سی ماه است یعنی بیست و یک ماه شیر دهی منم میخوام دیگه بهت شیر ندم البته یواش یواش.دیگه اینکه هنوز عاشق پارکی من و بابا باید ساعت یازده شب هم اگه شده بریم پارک یه شب که داشتیم میرفتیم پارک داشتیم با هم حرف میزدیم یه پارک دیدیم به بابا گفتم بابا دور بزن بریم پارک بعد هم دور زدیم رفتیم ...
10 شهريور 1392