هورااااااااا رفتیم جام جهانی عزیزم
سلام بهترین بهونه واسه زندگی
هورااااااااااااااا رفتیم جام جهانی پسرم این روزای قشنگ یادت بمونه تا وقتی بزرگ شدی بگی پا قدم من بود که رفتیم جام جهانی البته با یه خاطره دیگه که همیشه یادت باشه که جنابعالی اونروز چه دسته گلی به آب دادی دیروز خونه مامان بزرگ مهمون داشتن من و خاله داشتیم تو آشپزخونه آشپزی میکردیم درست ساعت دوازده ظهر بود مهمونا تازه اومده بودن شما اومدی تو آشپزخونه و یه بسته پودر ژله برداشتی و رفتی بیرون منم که سرگرم کار بودم گفتم چند لحظه دیگه میرم ازش میگیرم یه چند لحظه طول کشید تا من رفتم تو اتاق پذیرایی. مهمونا تو یه اتاق دیگه با مامان بزرگ سرگرم بودن میدونی چه صحنه ای دیدم تمام فرش و یه مبل سه نفره سفید پوش شده بودن خیلی عصبانی شدم ولی اصلا یه کلمه حرف نزدم فقط به خاله گفتم برو دستاشو بشور آخه خیلی عزیزی نمیشه هیچی به تو گفت .یک ساعت نشستم تمیز کردم دسته گل آقازاده رو.عصر هم خونه مامان بزرگ فوتبال دیدیم با کلی استرس بردیم خیلی لحظه شیرینی بود همه خوشحال شدیم شما خواب بودی با جیغ جمع پا شدی تو شوک بودی که گفتیم ایران گل زد رفتی جلو تلویزیون دستاتو گرفتی بالا گفتی گل .شب رفتیم بیرون مردم خیلی از خودشون خوشحالی نشون میدادن هوا وحشتناک گرم بود رفتیم آیس پک خوریم شما هم تو اون جوی که همه خوشحال بودن به پارک خودت رسیدی آریا جون رو هم بیرون دیدیم اتفاقی.خلاصه شب شیرینی بود با شکلات مامان.
آیدین و دایی حامد در حال ابراز خوشحالی