خاطره به دنیا اومدنت
من و بابا تصمیم گرفتیم بریم خونه جدید وتا اومدنت دو هفته وقت داشتیم .روز شنبه بود که داشتیم وسایلارو جمع میکردیم مامان یه کم خسته شده بود ظهر که بابا میخواست بره سر کار مامان هم رفت خونه خاله تا شب اونجا بودم ساعت ٩ زنگ زدم به بابا گفتم بیا دنبالم بابا گفت ماشین آوردم وسایل خونه رو ببرم گفتم صبر کن پسرت میخواد بیاد کمکت وتو ساعت ٣و٥ دقیقه شب به دنیا اومدی " زمینی شدنت مبارک عزیزم"
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی