آیدین آیدین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

آیدین عزیزم

هورااااااااا رفتیم جام جهانی عزیزم

سلام بهترین بهونه واسه زندگی هورااااااااااااااا رفتیم جام جهانی پسرم  این روزای قشنگ یادت بمونه تا وقتی بزرگ شدی بگی پا قدم من بود که رفتیم جام جهانی البته با یه خاطره دیگه که همیشه یادت باشه که جنابعالی اونروز چه دسته گلی به آب دادی دیروز خونه مامان بزرگ مهمون داشتن من و خاله داشتیم تو آشپزخونه آشپزی میکردیم درست ساعت دوازده ظهر بود مهمونا تازه اومده بودن شما اومدی تو آشپزخونه و یه بسته پودر ژله برداشتی و رفتی بیرون منم که سرگرم کار بودم گفتم چند لحظه دیگه میرم ازش میگیرم یه چند لحظه طول کشید تا من رفتم تو اتاق پذیرایی. مهمونا تو یه اتاق دیگه با مامان بزرگ سرگرم بودن میدونی چه صحنه ای دیدم تمام فرش و یه مبل سه نفره سفید پوش شده بودن ...
29 خرداد 1392

هجده ماهگی نفسم

سلام عزیزم اول از همه هجده ماهگی گلم رو بهش تبریک میگم ان شاا... همیشه سالم باشی و شاداب که تو نفس مامان و بابا هستی عزیزترینم.دوم اینکه از همه دوستانی که نظراتشون تایید شده و با پیام های پر از مهرشون جویای حال ما بودند کمال تشکر رو دارم .ماشاا... هزار ماشاا... خیلی شیطون شدی و برای خودت مردی شدی قربونت برم من.این ماه رفتیم واکسن زدیم یه کوچولو تب کردی یه کم بی حوصله هم بودی خدا رو شکر بخیر گذشت این هم از واکسن هیجده ماهگی دیگه نداری تا سن شش سالگی که میخوای بری مدرسه ای جونم فدات بشه عزیزم.دیگه اینکه عاشق پارک هستی هر جای خیابون که پارک ببینی با ذوق میگی بابا پارک.پارک که بعضی روزا ساعت دوازده ظهر هم ما پارک رفتیم .یه دفعه نصف شب بود ب...
11 خرداد 1392

سیزده بدر 92

پسر عزیزم امسال سیزده بدر تو آسمونا بودیم یعنی بالاترین نقطه از استان بودیم جایی که واقعا یه تکه از بهشت بود هوا عالی بود رفتیم بالای کوه جایی که کوه بود و جنگل.اونجا پر بود از درختای بزرگ و قشنگ .جایی که هم درختای مناطق گرمسیر بود و هم درختای سردسیر مثل گردو-زردآلو-آلبالو-بادام-انگور-انار-درخت خرما -نارنگی-پرتقال خلاصه پر بود از درختای میوه های خوشمزه.راهش خیلی ناهموارو پرشیب بود که با ماشین کوچیک نمیشد رفت فقط وانت میرفت ماشین خیلی تکون میخورد تا رسیدیم بالا جونمون به لب رسید ولی خالی از هیجان هم نبود شما هم از اول مسیر تو بغل مامان جلو ماشین خواب تشریف داشتین با اون تکونا مثل اینکه تو گهواره خوابیده بودین تا رسیدیم بالای کوه بیدار شدین.ه...
15 فروردين 1392

اولین پست سال 92

سلام زندگی مامان و بابا گل همیشه بهارم تنها خداست که میداندبهترین در زندگانیت چگونه معنا میشود آن بهترین را برایت آرزو میکنم.این دومین سالی هست که هر روزمان را بهاری کردی عشقم.پارسال این موقع چهار ماهه بودی و خیلی کوچولو الان ماشاالله واسه خودت مردی شدی قربونت برم من. از لحظه تحویل سال بگم که ما با خانواده بابایی و دایی و خاله ها رفتیم توی یه باغ خیلی خوشگل و لحظه تحویل سال رو اونجا بودیم که بعدا عکساش رو میزارم چون الانه در دسترس نیست.بعد از چند روز تعطیلی اومدیم خونه و روز دوازدهم رفتیم دوازده بدر و مامان بزرگ بابا رو بردیم آبگرم اونجا هم چند خانواده بودیم خیلی خوش گذشت این هم سارینا جون و آدین جون مرد مامانش ...
15 فروردين 1392

کارهای بامزه آیدین جون

پسرم عاشق گربه هستی و با دیدین عکسشون کلی ذوق میکنی و میگی مییییییه یعنی میییییو و عجیب اینکه خیلی هم قشنگ صدا در میاری.یه روز که بابا سرکار بود آلبوم عکس بابا رو برداشتی و عکس بابا رو به من نشون دادی و با صدای بلند گریه کردی و میگفتی بابا  بابا من از این حرکت شما خیلی تعجب کردم این دیگه چه کاریه ؟به بابا زنگ زدم گفتم مگه شما چند ساله همدیگه رو ندیدین که پسرت این جوری داره گریه میکنه و بابا هم قول داد زود بیاد به دلدارش برسه.یه عروسک سگ بود که علی جون به شما داده بودن بابا اینو به شما نشون میدادن و میگفتن این کیه؟از دست این بابا !!!! شما هم میگفتی علی . بابا اومد به من گفت به آیدین میگم این کیه میگه علی هههه منم گفتم نه آقای م...
29 اسفند 1391