آیدین آیدین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه سن داره

آیدین عزیزم

شیرینی زندگی من

سلام شکلات مامان مراسم شیر خوارگان حسینی با امیر عباس عزیز شب شام غریبان کنار گلزار شهدا     برای خرید عید نوروز بازار رفته بودیم وسط بازار نشستی گفتی خستم نمیتونم دیگه راه بیام... از 28 ماهگی رنگارو کامل یاد گرفتی... ماشاا... هزار ماشاا...   ...
27 آبان 1393

آیدین به روایت تصویر

سلاااااااااااااااااااااااااااااام عزیزترینم عکس تولد دو سالگیت اینجا هم خونه بابابزرگ بقیه رو می گذاریم تو ادامه مطلب.... چهار روز بعد از تولدت تولد دختر دایی آنیل بود که شما عاشقشین اینم عکس عشقت... میگیم میخوای چکاره بشی میگی میخوام پلیس بشم میگیم یعنی همکار دایی حمید بشی میگی نه من میخوام دامادش بشم تفنگ بزرگ داره بده به من ماشاا... خوب زرنگی .عمه قربون آنیل بشه عشق دریا و آب بازی هستی با پدر مهربونت همیشه راهی دریایین و هر جایی آب ببینی سریع لباساتو در میاری حالا دریا باشه قنات باشه رودخونه فرقی نداره تو در هر صورت باید آب تنی کنی آفتاب سوخته شدین با یه عالمه ضدآفتابی که زدین ...
5 آبان 1393

تولد دو سالگی عزیزم

سلام ای تنها بهونه واسه زنده موندن تولد تو تولد من است چون وقتی تو می آیی من زندگی می کنم از اینکه اینقدر دیر اومدم وبلاگت شرمنده گلم اومدم تا تولد دو سالگی مهربون ترین پسر دنیا رو بهت تبریک بگم بعد میام عکس میزارم خاطره روز تولدت اینه که دو تا عکسای عوض کردیم اصلا حاضر نشدی عکس یادگاری بگیری .مهربونم ایشالا همیشه سالم باشی قشنگم .شیرین زبونی شدی که نگو همش میای مامانو میبوسی میگی مرسی .دیگه به بابا میگی آدین قوی تره بعد هم دستات رو میبری بالا یعنی من قوی هستم .با بابا که بازی میکنی به بابا با اون لهجه شیرینت میگی اگه مُتُنی بتن = اگه میتونی بزن .با آبتین دوستت دعواتون شد برگشتی به دوستت میگفتی دایی آدین پلیسه تتنگ داره لهت میت...
27 دی 1392

آقا آدین عشق پدر

چند مدت پیش من و مامان بزرگ بردیمت آرایشگاه موهات خیلی بلند شده بود با اوضاع قبلی فقط این دفعه بابا نبود که تا شما گریه کنین سریع بیخیال بشه نصفه و نیمه بیارتت خونه این دفعه مامان بدجنس هرچی گریه کردین گفتم تا موهات مرتب نشه نمیریم دیگه به بزرگواری خودتون ببخشین آخه خیلی موهات بد شده بود خودت اذیت میشی گلم.شما هم خیلی طرفدار پدر گرامی هستین شبا تو بغل بابایی خوابتون میبره صبح اول که بیدار میشین دنبال بابا میگردین نصفه شب از بابا تقاضای آب میکنین قربون عشق بابا برم من .قبل از اینکه بریم آرایشگاه مامان موهاتو دو گوشی بست ببینه اگه دختر بودین چی میشدین که با گریه وحشتناک روبرو شدم مامان بزرگ همش میگفت این پسره نمیزاره موهاشو ببندی اذیتش نکن منم...
2 آذر 1392

ماه تولد زندگی من

سلام زندگی مامان و بابا تو پاییز به دنیا اومدی و بهار را مهمون همیشگی قلب ما کردی و چقدر شیرینه زندگی وقتی تو کنار ما هستی. چند روزه دیگه عشقم دوساله میشی با تمام وجودمان سپاس داریم این نعمت الهی را.مهربونم خیلی خیلی شیطون شدی یه لحظه هم نمیشه تنهات بزاریم تقریبا همه کلمه ها رو میتونی به زبون خودت بگی به سلام میگی تلام توبی؟تو ماه ابان دوبار رفتیم دکتر سرما خورده بودی خیلی لاغر شدی.یه روز که رفته بودیم خونه بابابزرگ و شما هم از اسباب بازیات دور شده بودی خیلی حوصلت سر رفته بود با هم خمیر بازی کردیم مامان برات خمیر درست کرد شما هم کلی سرگرم شدین.عشق بازی جی تی آی هستین حرفه ای سوار ماشین میشین خودت میگی سوار موتور یا آمبولانس یا چه نوع ...
2 آذر 1392

اول محرم 92

سلام گرمی خونمون آدین جون اول از همه شهادت سالار شهیدان امام حسین (ع) را به همه شیعیان جهان تسلیت میگم.تا حالا دیدی وقتی انگشتت رو میذاری کف دست نوزاد چه جوری محکم انگشتت رو میگیره الهی شش ماهه اباعبدالله همونجوری دستت رو بگیره.اول محرم میشه سالگرد قمری شما عزیز دلم برای سلامتی شما آش نذری دادیم.دیگه اینکه خیلی دیر به دیر برات پست جدید میزارم اصلا وقت نمیشه به دوستان وبلاگی عزیزمون هم سر بزنم شرمنده همه دوستان هستیم.شبای محرم به من گفتی آماده یعنی آماده بشیم بریم هیئت نزدیک خونه مامان بزرگ.چند شب هم با بابا رفتی روزای اول که طبل میزدن دست میزدی بعد دیگه سینه میزدی صدای طبل و سنج وزنجیر در میاوردی یه شب هم تو ماشین نوحه میخوندی با صدای غمگی...
26 آبان 1392