پسر کتاب خوان من
سلام عشق مامانش
عزیزکم کتاب خوان شده هر موقع چشمت به قفسه کتابات میوفته سریع خودت رو میرسونی به کتابات و همشونو میریزی پایین و با اونا بازی میکنی و یه دونه کتاب هم روش نمیذاری حتی یه دونه آخه خیلی حساسی که همش پایین باشه یه کتاب رو که عمه جون برات خریده رو خیلی دوس داری و مامان هم مجبوره به خاطر این دوس داشتن زیاد یکسره چسب کاریش کنه یه بار که مامان و بابا مشغول حرفیدن بودن و حواسشون به کتاب خوندن شازده نبود یه گوشه از کتاب خونده شده بود راستش خورده شده بود ومامان هم زودی از تو دهنت اونو در آورد و چیکار کردی کلی گریه کردی ملوسکم
وکتاب خونده شده....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی