اندر احوالات بیست ماهگی
بچه ها بیست بهتر از این ها در همه دنیا بچه ای نیست خوب و توانا عاقل و دانا بچه ها بیست.این یه شعر که از ایام قدیم از تلویزیون پخش میشد یهو به ذهنم اومد تو بیست ماهگیت برات نوشتم .دندونای نیش و آسیاب کوچیکه از بالا و پایین خدارو شکر در اومدن بابت همین مرواریدا یه هفته لب به غذا نزدی البته همه با هم در نیومدنا با فاصله دو هفته ای تقریبا تاریخ دقیقش تو دفتر خاطراتت نوشتم.همچنان میوه خور نیستی فقط باید آبش رو بگیریم با نی بخوری.یه کوچولو هندونه دوست داری که با پوست بدیم دستت اونم اگه میلش بود تو خونه بگردی و همه جا رو آب هندونه ای کنی بعد بخوری به هندونه میگی هنی.به سیب زمینی میگی می منی.به دایی میگی دی. به چایی میگی چی .به آنیسا میگی انی تا.تقریبا هر چی بگیم تکرار میکنی خداروشکر.پروژه دستشویی رفتن هم داره اجرا میشه فقط موقعی که از خواب پا میشی میگی جیش که واقعا راستش رو میگی بقیه اکثرا به خاطر سرگرمیش هست.بعضی موقع هم که پوشک هستی میگی جیش میگم پوشکی اشکال نداره جیش کن حالا مگه قبول میکنی باید حتما بری دستشویی.خدارو شکر همکاری داری فدات بشم.