آیدین آیدین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

آیدین عزیزم

عاشقتممممممممم

دفتر زندگی من اکنون وسعتی دارد به اندازه عشق و چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن برای قلب مهربان تو که اولین حکایت بی انتهای عشقم هستی می نویسم دوستتتتتتتتت دارم ...
17 فروردين 1391

قشنگ ترین هدیه خدا

خدایا داره بهار میاد همه چی داره تازه میشه درختا شکوفه میدن .الان سه ماهه زندگی ما بهاری شده شکوفه قشنگ عشقمون جوانه زده .قشنگترین عیدیمون رو ازت چند ماه پیش گرفتیم ممنونیم ازت فقط حالا سلامتیش رو میخوایم سلامتی همه نی نی ها رو .خدایا شکرت. ...
16 فروردين 1391

خاله مینا

امروز شمیم و عمه جون اومدن خونمون.خیلی خوش گذشت . شمیم جون برات سوغاتی یه کلاه خوشگل و یه تاپ و شلوارک و یه ماشین خیلی قشنگ آورده بود دستش درد نکنه .بعدش رفتیم بازار خرید خوش گذشت . ...
16 فروردين 1391

خاطرات سال 90

سال نود هم با همه بالا و پایینی هاش گذشت.اما من بهترین خاطره رو از اون دارم و اونم تولد آیدینمه .فروردین ماه فهمیدم یه مسافر از بهشت دارم.تیر ماه اولین تکوناتو حس کردم .رفتیم مسافرت .مرداد ماه فهمیدم گل پسری.آذر ماه عشقمون بدنیا اومد. بر ماسه ها نوشتم دریای هستی من از عشق توست سرشار این را به یاد بسپار     ...
16 فروردين 1391

خنده های آخر شب

پسرم نمیدونم چرا وقتی موقع خواب میشه آقازادمون تازه میخواد بازی کنه ؟ وقتی کسی بهمون میگه چرا پسرتون نمیخنده بهش میگیم بیا خونمون ساعت دو شب آقای مارو ببین شعر میخونه بازی میکنه همش میخنده اینم چند تا از عکسای نازت که میخندی تا همه باورشون بشه ماشالا آقا رو     ...
10 فروردين 1391

پسر مهربون

  پسر مهربون من سه ماه و نوزده   روزه   که وجودت گرمی بخش زندگیمون شده   نمی تونم بگم که چقدر دوستت دارم و از داشتنت احساس غرور می کنم   تو پسر مهربون مامان و بابات هستی عزیزترینم   ماشاالا چقدر شیطون شدی همش می خوای برگردی رو دستت و   دمر بخوابی یه روز که خواب بودی مامان رفت لباس ها رو آویزون کنه که وقتی برگشت دید بعله آقا پسر ما رو صورت خوابیده وقتی برگردوندمت صورتت قرمز شده بود از اونروز مامان میترسه تنهات بذاره   ...
26 اسفند 1390

خرید عید

دیروز با بابایی رفتیم خرید برا آقا پسرمون که حالا برای خودش مردی شده کلی لباس خرید کردیم بعدش گل پسر با پدرش رفتن خونه مامان بزرگ مامان هم با خاله رفت بقیه خریداشو انجام بده که اقا پسر مامان یکریز گریه کرده بود بابا می گفت تا حالا پسرمون اینجوری گریه نکرده بود مامان هم زودی برگشت و خریداش نصفه موند .این اولین نوروزی هست که سه نفره شدیم می خوام قشنگ ترین نوروزمون باشه که مطمئنا هم هست چون تو پیشمون هستی گلکم   شکلات مامان و بابا ...
26 اسفند 1390