آیدین آیدین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

آیدین عزیزم

شست باران همه کوچه وخیابان را پس چرا غمت مانده بر دل بارانی ما

😭 چه روزهای خوب و خوشی داشتیم که با رفتنت تموم شدن جابر مهربون  مرداد ماه هزار و چهارصد تو یه روز بارونی با نور رفتی خدا به همرات مرد مهربون،😭برای ما دعا کن برای دخترای نازت دعا کن برای آرامش همه ما،یادت همیشه با ماست هر لحظه ...
26 ارديبهشت 1402

آوش در هیجده ماهگی

این پست مربوط به آوش کوچولوی خودمونه عزیزم با اومدنت به خونه ما حال و هوای خونمون پرنورتر شده مثل خان داداشت عزیز و مهربون هستی تا عدد پنج میشماری،یکسره آیدین رو صدا میزنی،عمو زنجیر باف جواب میدی میگی بعععععله،یه توپ دارم کلکلی و آبیه میگی،زود قهر میکنی به بستنی میگی بستن،دنت دوست داری میگیم چی میخوای یا دنت یا بستن،هر دفعه  بابا از ماشین پیاده میشه سریع بلند میشی دنبالش میری،به کفش میگی کفشاا،یعنی عاشق کفشات هستی با پوشیدنشون ذوق میکنی کوچولو خودم
5 اسفند 1398

تولدت مبارک خان داداش آیدین

پسر خوبم تو که خنده هات قشنگ تر از تمام قشنگی های دنیاست از لحظه ای که به دنیا اومدی تا ابد به خاطر بودنت از خداوند سپاس گزارم تولدت مبارک عزیزم کار هر سال ما شده سورپرایز کردن شما،امسال به من گفتی مامان امسال دیگه به هیچ عنوان نمیتونی سورپرایزم کنی گفتم ببینیم و تعریف کنیم،تولد شما امسال چهارشنبه بود ولی به خاطر اینکه شما تو روزنگار مدرسه و صدتا تقویم دیگه یادداشت کرده بودی که تولدته و منتظر سورپرایزم بودی و از قضا روز سه شنبه مدرسه قرار بود شماروببره اردو کنار ساحل،ما هم فرصت غنیمت شمردیم زنگ زدیم خانوم معلم و گفتیم شما عاشق سورپرایزین و میخواییم غافلگیرت کنیم اجازه بدن کیک بگیریم که قانون مدرسه اجازه کیک خامه گرفتن نمیده،و م...
13 آذر 1398

ماه تولد خان خونه ی ما

آیدین عزیزم آذر ماه،ماه توست،تو روشنی آذر رو با خودت آوردی،تو از ماه زیباتری،هر چه در خاطرم آید تو از آن خوبتری مهربونم😘 پسر قهرمانم مامان و بابا به خاطر داشتن تو روزی هزاران بار از خداوند سپاسگزاری میکنن امیدوارم همیشه سالم باشی و شاداب❤️ ماه تولدت که میشه هر روز یه ایده میدی که اینجوری سورپرایزم کنین،بابا یه بار میشه سورپرایز کرد هر دفعه آخه؟امسال موندیم واقعا چه کار کنیم🤔 یه مسئله خوشحال کننده این که اواسط آبان ماه رفتیم مسابقات اورآسیا یزد و شما مقام سوم کسب کردین مربی جلو باشگاه بنر زد  و داداش کوچیکه کلی شیطون شده وقتی میخوای مشق بنویسی اگه دراز بکشی حتما یه سواری میخوره،کلماتی که میگه بابا،گل،آیدین،هاپو،جوجه،گیسو،آب،او...
2 آذر 1398

باسوادشدن آقا آیدین

سلام خان خونه ما،مهربونم امسال باسواد شدی دو انگشت کوچکت وقتی اول سال لرز لرزان نوشت الف،الان دیگه مینویسه مامان دوستت دارم،فدای مهربونیت😘امسال خاطره انگیزترین سال زندگیت بود هم به خاطر باسواد شدنت و هم به خاطر وجود داداش کوچولوت که بدنیا اومده رفیق و همراه همیشگیت باشه و من خدا رو سپاس میگم و امیدوارم از سوادت برای کمک به آدم ها استفاده کنی تا زندگیشون زیباتر بشه،خدا رو شاکرم به خاطر وجود هر دوی شما،بهترین ها از آن شما ها باشه. معلم کلاس اولت خانوم آتش پیکر عزیز که برای باسواد شدنت خیلی تلاش کرد.جشن الفبای مدرسه که مهمان ویژه ات پسرخاله عماد بود، ...
3 شهريور 1398

ده ماهگی داداش کوچولو

سلام خان خونه ما😘امروز آوش ده ماهه شد،کلی شیطون شده البته در حال آموزش شیطونیه😉مدتیه که تو خونه صدا میزنه آدین،و شما کلی ذوق میکنین که اولین کلمه ای که گفته اسم آیدینه،به ساعت هم میگه ات،از خواب پا میشه غرغر میکنه،بای بای و نی نای هم انجام میده،دندونای پایین که اول هشت ماهگی در اومدن،سه روز پیش هم دندون بالایی خودشو نشون داد،وقتی میخوای بگیریش کلی گریه میکنه یعنی ولم کن میخوام برم،باهاش بازی میکنی کلی ذوق میکنه،به هر طرف تو باشی نگاه میکنه دنیای این روزای ما با شما خیلی قشنگه عزیزای دلم😘😘 ...
20 تير 1398